
دشمنِ دشمنت دوستت نمیشه!
جبر جغرافیا این گونه است که شما به ناچار و بیآنکه دلخواهت باشد:
۲۵ سال مستقیماً درگیر جنگ با همسایهات بودی و در نتیجهٔ این حملات (+ و +) ناچار به از دست دادنِ بخشهای مهمی از خاکت، پرداخت غرامت به «متجاوز» (!) از جیب بیتالمال، مصادرهٔ ادوات نظامیِ «قربانیِ تجاوز»، از دست دادن امتیاز کشتیرانی تجاری و نظامی در دریای کاسپین (خزر)، پذیرشِ «با منتِ» انعقاد پیمان تجاری و اعزام نمایندگان کنسولی «به هر منطقه از ایران که دلخواه روسیه باشد»، دخالت مستقیم در امور سلطنت با حمایت از پادشاهیِ ولیعهدِ فعلی در آینده و البته داشتن حق وتو در این مورد و اعطای «حق قضاوت کنسولی» (کاپیتولاسیون) شدی!
بعدها همین جبر جغرافیایی، زهرماریاش را این گونه به رخ کشید که در جریان انقلاب مشروطه (که نخستین جنبش آزادیخواهی قارهٔ آسیا بود) از هیچ کارشکنی در راستای شکستِ آن کوتاهی نکرده، در دوران سیاهِ جنگ جهانی اول، عملاً ایران را آنها اداره میکردند و در دورهٔ تاریکِ جنگ جهانی دوم، همپا و همراهِ بریتانیا (که آن زمان به خاطر استعمار هندوستان و نقاط دیگر، همسایهٔ شرقی و جنوبی محسوب میشد!) مملکت را اِشغال، ارتش را خلع سلاح، دولت را ساقط، مجلس را بیاثر، پادشاه قانونی را خلع و تبعید، و ولیعهدش را زودتر از موعد مقرر به تخت سلطنت نشاندند! البته که به قول محمدعلی فروغیِ نخستوزیر «میآیند و میروند، حوائجی دارند و با ما کاری ندارند» اما در عمل «آمدند و نرفتند و ما را مقتول و سرزمین را ویرانه کردند»!
چندی بعد بیتوجه به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی، دو همسایهٔ شمالی و شرقی (!) یعنی روسیهٔ کمونیست شده و بریتانیا با همراهی و شراکت آمریکا، مهمترین کنفرانس تاریخ معاصر جهان را در تهران تشکیل دادند که سرجمع اندازهٔ چند دقیقه به پادشاهِ میزبان (که بیخبر هم بود) «وقت ملاقات» (!) دادند که البته درست است طرف روسی بعداً منت گذاشته چند دقیقهای هم در کاخ به مهمانی رفت اما «دستور داد» تیم امنیتی ایران مرخص شده و خودِ روسها حفاطت از کاخ پادشاه ایران را عهدهدار شوند!
همانها در همانجا قرار گذاشتند بعد از پایان جنگ، دست از اشغال ایران شسته و به مرزهای خود بازگردند اما در عمل پس از اعلام خودمختاری آذربایجان، از جعفر پیشهوری (از رهبران جداییطلبان) حمایت کرده و اگر مارمولکبازیهای دولت وقت ایران و فشار دیگرانی (که «آن زمان» منفعتشان در یکپارچگی ایران بود!) مجبور به تن دادن به چیزی شد که خودش قبلاً زیرش را امضا کرده بود! با منت و اکراه!
چند سال بعد در جریان اختلافات میانِ دولت دکتر مصدق و محمدرضا شاه پهلوی، آمریکا و بریتانیا و گروههای رنگارنگِ مخالف در داخل، طرفداریِ سلطنت را کردند و بازوی اجرایی و مالیِ عجیبترین کودتای تاریخ جهان شدند، این شوروی و پیادهنظامهای «توده»ایش بودند که با اعلام حمایت بیدلیل از حکومت ۳ روزهٔ «مصدق-فاطمی» مسببِ نشستنِ لکهٔ ننگِ ناروای روسدوستی بر پیشانی آن دو ابرمَرد تاریخ ایران شدند، یعنی چیزی که خودشان هم از آن بیزار بودند ولی به یکباره خود را در مظان اتهام در دادگاه تاریخ یافتند!
سالها بعد جبر جغرافیایی در جریان جنگ ۸ ساله، «در کنار آمریکا» و سایرین، حامی مستقیم مالی و نظامیِ «متجاوز» شد، بعدتر هم تا توانست به حق ایران در دریای کاسپین (خزر) دست درازی کرد، هیچکدام از قطعنامههای شورای امنیت را وتو نکرد، در مذاکرات اتمی بیشترین اِنقُلت را به مردم ایران تحمیل کرد، هنگامی که به ایران آمد همانند قدیم تیم حفاظت ایران را به رسمیت نشناخته و با خودروهایی که با خود آورده بودند تا دفتر رهبری رفت، برخلاف قانون اساسی از پادگان نوژه بهرهبرداری کردند، رفتاری خارج از شأن با مقامات ایرانی که در کرملین مهمانش شدند روا داشته و در آخرین موارد هم که سفیرشان با همراهی همتای بریتانیاییاش یادبودی برای کنفرانس تهران برگزار کردند، به مبتکر عهدنامهٔ ننگین ترکمانچای ادای احترام کرده و برای رسانههای ایران نیز خط و نشان کشیده!
این کارنامهٔ سراسر توهین و تحقیرِ فقط همین دو سدهٔ اخیرِ همسایهای است که نه حُسنِ همجواری میفهمد و نه احترامِ متقابل، کاملاً مانند دیگر ابرقدرتها، چه بسا چرکتر! که این روزها دارد با شرایط و دلایل مشابهی اوکراین را در هم میکوبد و هیچ ضمانتی نیز وجود ندارد که بعدها هوس نکند دوباره سراغ ایران هم بیاید و یک بار دیگر ما را قربانیِ تجاوزش کند! همسایهای که بختِ تاریخی، یارش بوده و پهناورترین کشور جهان شده به گونهای که از نروژ تا آمریکا با ۱۸ کشور مرزِ زمینی، دریایی و قطبی دارد و به ۳ اقیانوس، ۳ دریا و بخشهایی از قطب شمال راه دارد (به قول خودشان: ما نه آسیایی هستیم و نه اروپایی، ما روسیم!) اما این وسعت به هیچ عنوان بهانهٔ مناسبی برای لشکرکشی و دخالت در امور تمام همسایگان کوچک و بزرگش نیست، مانند هر کشور دیگری! چرا که اگر این دلیل موجهی بود الان باید کرهٔ زمین در آتش جنگِ تمام کشورها با همسایگانشان میسوخت، چرا که هیچ حکومتی نسبت به همجوارانش احساس امنیت و پایداری ندارد! همان طور که کسی به بهانهٔ سلاحهای کشتارجمعی و حقوق بشر و چه و چه نمیتواند از آن سر دنیا به کشوری دیگر تجاوز کند! ضمنِ اینکه جنگ اوکراین اگر میدان نبرد نیابتی شرق و غرب عالم شده و انواع تحریمها به روسیه تحمیل شده ولی قبلاً علیه متجاوزان به عِراق و افغانستان و ویتنام و ایران و لهستان و جاهای دیگر چنین اتفاقی نیفتاده، یک تبعیض تهوعآور و مسخره است و ابداً به معنای علیهالسلام بودنِ روسیه و پلشتیِ بقیه نیست! همه به یک میزان «آدمخوار» هستند! و در هر حال: ننگ به جنگ!
(کاش یاد بگیریم هیچ کشوری در جهان «دوست واقعی» نیست و اگر این را یاد نگرفتیم، کاش حداقل این را بیاموزیم که لزوماً دشمنِ دشمنت، دوستت نمیشه!)