
بوی عیدی
از محل کارم که در میآیم، میبینم عدهای گوشهای تجمع کردهاند، نزدیکتر که میشوم، صدای ویولنش را میشنوم؛ میان جمعیت میروم، مردِ سالداری را میبینم که «کودکانه» (بوی عیدی) فرهاد را مینوازد. کمی جلوتر دو همنواز با سازهای سنتیشان، حال و هوای بعد از تحویلسال را ارائه میکنند. چند قدم جلوتر عزیزِ گیتاریستی که مشخص است حرفهای نیست و هنرجوی تازهکاری است، سادهترین تنظیمِ «گل گلدون» را مینوازد، فالش مطلق هم میخواند و پر واضح است که تمریناتش را آورده کنار خیابان تا حداقل خرجِ کلاسش را در بیاورد. دیگر به سر چهارراه رسیدهام و اینجا پاتوق دوستِ آکاردئوننوازی است که با صدایی به غایت گرم و قوی، «سلطان قلبها» را چونان اجرا میکند که گویی اصلاً این آهنگ برای صدای او ساخته شده و بعداً عارف هم توفیق داشته آن را بخواند! دیگر اواسط مسیرم که خانم جوانِ مشخصاً اصیل و نجیب و سادهپوشی، کنار بساطِ دستفروشی که به نظر آشنایش است، نشسته و هنگدرام مینوازد و حتی به قصد رفعِ خستگیِ گردنش هم، سر بالا نمیآورد و فقط آبرومندانه هنرش را ارائه میکند. حالا سر میدانم و حاجی فیروزی با ماسک سیاه میبینم که میرقصد و میخواند «ابراب خودم سامبولی بلیکم، ابراب خودم سرتو بالا کن» و مردم هم که کیسههای خرید دستشان است، با دست دیگر از او فیلم میگیرند تا احتمالاً با هشتگ «بهار» در فضای مجازی منتشرش کنند. حالا دیگر نزدیک در خانه هستم و دارم دنبال کلیدم مابین دستهکلیدِ پرتعدادم میگردم که خدا را شکر میکنم، حداقل همین چند دقیقه نه بوق ماشینها و صدای ترقههای بدترکیب توجهم را جلب، و اعصابم را له کرد و نه به گرانی و تورم و این چیزها فکر کردم؛ فقط کاش آدمها یاد بگیرند در اجتماعات شلوغ، سیگار نکشند و بروند گوشهای در خلوت بکشند، نفسمان گرفت! گند خوردن به بوی عطری که به لباسم زده بودم هم که بماند!
این روزها، میان هیاهوهای بیسرانجامِ جهان، خبرهای تکراری و استرسزای داخلی، ازدحام آدمهایی که برای خریدهای عیدشان در خیابانها پرسه میزنند (که البته بیشتر در حال گذرند تا داخل مغازهها و پای بساط دستفروشها!) و و و… کوهی از مسائل تلخ و شیرینِ شخصی و غیرشخصی، تنها دلخوشیام همین عزیزانِ نوازندهای هستند که هر چند قدمی، یکیشان را در حال نواختن و (بعضاً) خواندن، پیدا میکنم و به نیکویی، مرهمِ این دلِ خسته و زخمی و بیحوصلهام میشوند. در این بحبوحهٔ آخر سال (که دیگر سالهاست چندان شبیه به موسم استقبال از بهار نیست) فقط همین اصوات خوش و تصاویرِ سرشار از خلوص و فرهخیتگی، برایم «بوی عید» میدهند و میتوانند حالم را برای مدت کوتاهی خوب کنند.
اینها گدا نیستند، هنرمندند؛ چند لحظه توقف کنید از هنرشان بهره ببرید. چند ثانیه جای دوری نمیرود و وقتی نمیگیرد؛ سپس به آنها پول (عیدی) بدهید تا عیدِ آنها هم مبارک شود.
ترانهٔ «کودکانه» با صدای استاد فرهاد مهراد، شعرِ استاد شهیار قنبری و آهنگسازی و تنظیم استاد اسفندیار منفردزاده