
آکواریوم
اینجا ورزشگاه امجدیه است؛ یکی از سالهای دهه ۴۰. زوم کنید با دقت ببینید: زن و مرد، باحجاب و بیحجاب، نوجوان و مسن، اسپرت و رسمی و… کنار هم نشستهاند. بدون هیچ مشکلی، مزاحمتی و آزاری؛ همه هم به یک چیز خیرهاند و همه بابت یک چیز شادند. سخن را به درازا نمیکشم، میخواهم بگویم: جامعه آکواریوم نیست که تصمیم بگیری چه ماهیانی، گیاهانی، دکوری و ماسهای در آن باشند/نباشند و هر عضوی هم که دچار مرگ یا بیماری صعبالعلاج شد خیلی راحت به خاک انداخته شده و با پرداخت اندکی ریال جبران خسارت شود! جامعه، رودخانهای از جنس نیل است که فقط باید موسی(ع) باشی (که نیستی) و عصا داشته باشی (که نداری) تا بتوانی از سدش بگذری! (حالا بماند که موسی(ع) هم فقط یک بار و به اضطرار عصا بر نیل زد) جامعه دریا و اقیانوسی بیکرانه است که هر فرد از افرادش گونهای منحصر به فرد، متفاوت و با نیازهای خاص خود است. جامعه میتواند و اصلاً میخواهد و برایش لازم است که «همه» کنار هم زندگی مسالمتآمیز و محترمانهای داشته باشند. و این هیچ منافاتی با هیچ مرام و مسلک و منشی در هیچ کجای جهان و در هیچ زمانی ندارد.
جامعه، پادگان نیست و آدمها سربازان آن پادگان نیستند که توقع داشته باشی خود را موظف بدانند یک شکل، یک رنگ، یک سبک و مدل، حضور داشته باشند و در صورت تخطی هم خود را مستحق هر مجازات و برخوردی بدانند و معترض نشوند.
آکواریوم زیباست، اما در ملک شخصی زیباست؛ شیشه کشیدن میان دریا، جز آزار دادن ساکنین آن و تهییج آنان به شورش، فایدهٔ دیگری ندارد. جامعه ملک شخصی کسی نیست که تصمیم بگیرد با گزینش تعدادی ماهی و حذف مابقی، آن را مطابق سلیقهٔ خود سامان دهد! جامعه ارث پدری کسی نیست که وقتی ماهیاش مُرد به راحتی شانه بالا اندازد و بگوید پولش (دیه) را میدهم و تمام!
ای انسان! کلاهت را قاضی کن! اگر جامعه را ملک شخصیِ کسی و مردمش را آکواریوم خانگی میبینی، سخت به هویت خود شک کن! خیلی سخت…
تجربه بهم ثابت کرده ماهیای که یک عمر در آکواریوم زندگی کرده و هیچ تصوری از دریای آزادی نداره و فکر میکنه تمام ماهیهای جهان شرایط و ترسهایی شبیه به خودش دارن ولی اون خوشبخت بوده که از کودکی تا بزرگسالی را پشت شیشه گذرانده و نهایت خوشبختیش هم روزی ۲-۳ نوبت غذای بامنت و هفتهای یک بار پاکسازی آب و شستشوی سیستم فیلتراسیون آبش بوده، نهتنها از رهایی استقبال نمیکنه بلکه فکر میکنه تمام دریا از خانوادهٔ کوسهها (دشمنانش) هستن و هیچ ساز و کار طبیعی (معادل انسانی: قانون) برای حفاظت از خودش وجود نداره و کسی هم حمایتش نمیکنه. برای همین:
ماهیِ آکواریومی هیچ تصویری از دنیایی رو نداره که نیاز نباشه چشمش به دست یک جاندار دو پا باشه و نگرانِ این نباشه که مبادا روزی یادش بره، یا تأخیر پیش بیاد و یا کم و زیاد بشه.
ماهی آکواریومی هیچ تصوری از جهانی نداره که وقتی مشکلی براش پیش میاد راههای ساده و طبیعی برطرف کردنش وجود داره و نیازی نیست اون قدری درد بکشه و تمام ارگانهای حیاتیش به مشکل بر بخورن تا تازه صاحبش از تغییر حالت بدن و شنا کردنش، پی به مشکل ببره و زمانی اقدام به برطرف کردنش بکنه که شانس زنده موندنش به زیر ۵۰ درصد رسیده. البته «اگه» کاری بکنه و خیلی راحت نگه یه دونه ماهی ارزش هزینه کردن نداره!
ماهی آکواریومی که نهایت خوشحالیش پرسه زدن میان گیاهان کوچک و محدود صاحبشه (که اکثراً هم گیاه مصنوعی استفاده میکنن چون ارزونتره!) هیچ تصویری از دریایی نداره که توش اون قدری گیاهان رنگارنگ و زیبا و امن و امان وجود دارن که به سادگی «حق انتخاب» داره لونهاش رو بین شاخه و برگ کدومشون بنا کنه.
ماهی آکواریومی فکر میکنه «حق انتخاب» صرفاً محدود به زندگی در آکواریوم و یا مرگ توسط کوسههاست؛ برای ماهی آکواریومی «انتخاب» سختترین و محالترین کار دنیاست چون یک عمر برایش انتخاب شده و او هیچ وقت اجازهٔ انتخاب کردن نداشته. فقط همین قدری حق انتخاب داشته که سمت راست آکواریوم شنا کند یا چپ، یا بالا، یا پایین؛ همین.
فقط یک کار از معدنچی و بازیگر بودن سختتر است و آن هم قانع کردن اسیر آکواریومی به بهتر بودن آزادی دریاست؛ یعنی جایی که به آن تعلق دارد و خانهٔ اصلیش هم همان جاست. او تقصیری ندارد، مقصر صاحبی است که او را به بند کشیده و نهتنها عکس دریا را هم نشانش نداده بلکه هر زمان سخن از دریا به میان آمده، تصویری ترسناک و زشت را پیش رویش گذاشته و مدام به او گوشزد شده که در دریا گشنه میمونی، میخورنت، پولکهات رو ازت میگیرن، دمت رو میکَنَن و… چیزهایی از این دست. او تقصیری ندارد که ماهیای با اندیشهٔ آزادی را دشمن و گمراه میپندارد اما روزی که سرانجام دریا را ببیند، خودِ او بیشترین نفع را از آزادی میبرد؛ حتی بسیار بیشتر از اویی که به نظرش امروز منحرف و گناهکار است.
(از اعماق قلب آرزو میکنم تمام ماهیان آکواریومی در همه جای زمین، روزی طعم خوش دریا را بچشند)