
بیسوادی تاریخی
یک اصلی داریم که «تاریخ را فاتحان مینویسند» و یک حقیقتی هم هست که «هنوز هیچ کتاب تاریخی بی طرفانه، صادقانه و واقعی نوشته نشده» اما یک بحثی هم هست که «انصافِ تاریخی باید داشت».
ما به هر دلیلی، شخصی، سیاسی، اعتقادی، فرهنگی و… امکان دارد دلباخته یا متنفر از فرد یا افرادی متعلق به صفحات تاریخ باشیم. خود من از سلسلهٔ قاجاریه تنفری وصفناپذیر دارم و همزمان دودمان هخامنشیان و اشکانیان را هم ستایش میکنم، دیگری ممکن است همین احساس را نسبت به پهلویها و صفویان و افشاریه داشته باشد و الی آخر. اما آیا این انصاف است از آنانی که نفرت داریم، دیوهای ۳ سر و ۶ چشم بسازیم و آنانی که دوست داریم را فرشتگانی بیبال بدانیم؟ قطعاً نه!
چرا که واقعیتی غیرقابل انکار است اشخاص تاریخی (پیامبران را بین شخصیتهای تاریخی محاسبه نمیکنم چون آثارِ آموزهها و حکومتهایشان تا امروز و هر کدام به نحوی، پابرجاست و محدود به یک دورهٔ زمانی مشخصِ حداکثر چند قرنه، نیستند) مانند تمامی انسانها شخصیتهای خاکستری هستند؛ هر کدام ملغمهای از سفیدی و سیاهی هستند، هیچ شخصیت تاریخی نیست که در طول دوران حکمرانیاش صرفاً بدی/خوبی کرده باشد؛ حتی خونریزترین و جبارترین شاهان هم مقداری خیر را عاید مملکت کردهاند و از سیاهی مطلق دور هستند و خوشنامترین فرمانروایان هم به وقتش دچار خطاهایی عجیب شدهاند. به عنوان مثال اولین شاه قاجار (آقامحمدشاه که ما به «آغا محمدخان» میشناسیمش) تمام عمر در حال کشت و کشتار و چشمدرآوردن نبوده و خدماتی مانند یکپارچگی مجدد ایران بعد از سقوط صفویه، انتخاب تهران که آن زمان یکی از بهترین گزینهها برای پایتختی بود و… هم از او سر زده و همزمان سلسلهای مانند ساسانیان که تاریخ در برابر عظمت و شکوهش کرنش میکند، چنان مجموعهای از ظلم و نابرابری بودند که خود، زمینهساز سقوط همیشگی و تاریخی «ایرانشهر» در برابر مهاجمینی شدند که پیشرفتهترین سلاحهایشان در برابر ابتداییترین ادوات ساسانیان، همچون سنگ ریزهای مقابلِ کوه بودند!
اما موردی که اغلب به آن بیتوجهی میشود و با پوستینی حق به جانب، حتی ترویج هم میشود، تغییر نام و لقبدهی و زیر سوال بردن اساسی ادوار و شخصیتهای تاریخیِ مغضوبِ راوی است. بله با احترام یاد کردن از آنانی که خیری به مردم و کشور رساندهاند خوب است اما قدیسسازی از آنان به همان اندازهای اشتباه است که اهریمنسازی از [حتی] سیاهترینهای تاریخ. چند مثال میآورم:
- سرسلسلهٔ دودمان هخامنشیان، «کورش دوم» است؛ انسان موثر، محترم و خوشبرخوردی هم بوده، به حدی که تشکیکها و نقاط منفی کارنامهاش را بتوان کمسو دانست و به همین سبب او را «کورش بزرگ» بنامیم سخن گزافی نگفتهایم اما اگر طوری بزرگواریاش را برجسته سازیم که نام اصلیاش (کورش دوم) چنان حاشیهای شود که کسی بخواهد آن را بگوید حمل بر جسارت و توهین شود، همان قدری اشتباه است که اگر امروز از بنیانگذار جمهوریاسلامی صرفاً با نام اصلی یاد کنیم و «امام» خطاب نشود، احتمالاً شاخکها تیز میشوند و منتظر آتو مینشینند تا به جرم اهانت به او، مجازات شویم!
- چه خوشمان بیاید و چه نیاید، محمد قاجار و رضا پهلوی، سرسلسههای قاجاریه و پهلوی بودند؛ نام رسمیشان «آقامحمدشاه» و «رضاشاه» بوده، یعنی شاه بودهاند. چه لایق و چه نالایق، به حدی قدرتمند و زیرک بودهاند که اولی ۳ سال و دومی ۱۶ سال، پادشاه «ایران» بودهاند و چنان زیر پایشان را محکم کرده بودند که هر کدام تا چند دهه بعد، جانشینانشان بر این کشور حکومت کردهاند و هنوز هم نوادگانشان مدعیان تاج و تخت هستند. پس اطلاق لفظ «آغا محمدخان» و «رضا خان/قلدر» به آنها خللی در جایگاه تاریخیشان وارد نمیکند، بلکه تنها ثابت میکنیم چقدر بیسواد و جوگیر و تابع هیجاناتِ القا شده از سوی مغرضین هستیم که حتی منکر «شاهی» آنان هستیم اما به جانشینانِ همخونشان لقب «شاه» را میدهیم! اولی بریدهٔ نسل بوده و درست، دومی هم تا قبل از پادشاهی، «خان» بوده اما نه خواجگیِ اولی و نه «خانی» دومی، تأثیری در پادشاهیشان نداشته و سبب عدم تاجگذاریشان نبوده. جالب آنکه حتی با همین الفاظ سریال هم میسازیم! مثلاً یکی از منصوبین دربار، سرسلسلهٔ خودش را با نامی تحقیرآمیز (با پسوند و پیشوند آغا و خان) یاد میکند! و یا ناصرالدین در سریال «جیران» یادش نیست که نام حاکم نخستین «محمدشاه» بوده و صرفاً چون اسم پدر خودش محمد بوده، او را «محمدشاه اول» خطاب میکند و قصد دارد ولیعهدش را هم «محمدمیرزای ثانی» صدا کند! چطور باور کنیم او هم «آقامحمدشاه» را «شاه» و «آقا» نمیدانسته و او را همردهٔ خواجگان دربار و حاکمی ناپیدا میدانسته؟ آن هم در شرایطی که حتی مردم عادی در کوچه و بازار نیز جرأت چنین کاری را نداشتند، چون سرنوشتشان همانی میشد که بر لطفعلی خان رفت!
- دروغ به هر حال دروغ است؛ تفاوتی هم ندارد از دهان چه کسی بیرون میآید، هیچ بند و تبصرهای در هیچ مرام و مسلک و مذهبی در خصوص تطهیر گویندهٔ دروغ نداریم، همه جا دروغگو، دروغگوست! اصلاً شما حقترین و مردمیترین حاکم جهان، درست؟ اما بستنِ اتهام فساد جنسی به اشخاص بدون سند، ادعای خروج غیرقانونی تاج، جواهرات سلطنتی و جسد رضاشاه به خارج از ایران، عناوینی به شدت بزرگ هستند که اگر نتوانی ثابت کنی باید در پیشگاه خدا و مردم (چه در این دنیا و چه آن دنیا) و وجدان خودت (؟) پاسخگو باشی. الان در همین لیست به جز اولی که تنها خدا میداند واقعاً رخ داده یا نداده (چون تنها شاهد اوست و طبیعتاً چنین مسائلی که به آبروی افراد مربوط هستند هیچ کجا ثبت و ضبط نمیشوند) آن دو مورد دیگر طی این سالها به سادگی دروغ بودنشان برملا شده و جالب آنکه علیرغم شفاف شدن، هنوز هم اصرار به تکرارشان است. جواهرات سلطنتی (ملی) براساس قوانین مصوب سال ۱۳۱۶ با چنان دقت و حفاظتی نگهداری میشوند و از آن موقع پشتوانهٔ پول کشور شدهاند که هیچ شخصی تاکنون (از امروز به بعد را هم امیدواریم طبق همین قانون پیش برود!) نتوانسته حتی گوشهای از آنها را برباید و اصالتسنجی تمامیشان نیز پیش و پسِ انقلاب ۱۳۵۷ تأییدیه گرفته و صحبتی نمیماند؛ کافی است سری به موزهٔ جواهرات ملی (خزانهٔ بانک مرکزی) زده شود، همین! پیکر مومیایی شدهٔ رضاشاه هم که همین سال ۱۳۹۷ (و کاملاً اتفاقی نزدیک به تاریخ تخریب مقبره) سر از زیر خاک درآورد و بالاخره دروغ بزرگ را روشن ساخت هرچند سرانجام آن جسد معلوم نشد که چه شد و هیچ کسی هم بابت ۴۰ سال اتهام ناروا، نهتنها بازخواست نشد بلکه حتی عذرخواهی هم نکرد.
- مانند روز روشن است که من و امثال من تا چه حد زاویهٔ تندی با حکومت فعلی داریم (و همزمان پهلویها را هم بری از خطا نمیدانیم که اگر بودند اصولاً انقلاب رخ نمیداد) اما حقیقتاً دور از انصاف است که دربارهٔ علت اصلی پیروزی در جنگ، همزمان از توان بسیجکنندگی حکومت جدید و توان رزمی، زرهی و دفاعی ارتشی که ۵۳ سال حکومت سابق بر رویش کار کرده بود، سخنی نگفت.
کماکان میتوانم مثال بیاورم، به اندازهٔ تمام تاریخ هم میتوانم مثالهایی از این دست بیاورم اما همینها کافی است برای اینکه اصل سخنم را بگویم:
تاریخ را منصفانه بخوانیم، هیچ منبعی را صرفاً چون نویسندهاش را قبول نداریم نخوانده رها نکنیم، به هیچ کتاب تاریخی اعتماد کامل نکنیم و نهایتاً: علاوه بر خواندن، تاریخ را ببینیم! (در موزهها، کاخها و…)
(زشت نیست در کشوری با چنین پیشینهٔ تمدنی هنوز ریشهٔ رنجهای اصلی مردم ما، تاریخ ندانستن آنهاست؟)