
ویترین
تقریباً تمام کشورها (به جز یکی-دو تا!) منافع ملیشان در همه حال برایشان اولویت است و هر کاری که میکنند برای همان است و بس. باورش سخت است اما اندازهٔ سر سوزنی هم اهمیت نمیدهند به اینکه آیا کسی یا گروهی از اقداماتشان ناراحت و متضرر میشود یا خیر! پس این را نباید فراموش کنیم که ماهیگیر در هر حال دنبال صیادیِ خودش است و بیش از اندازه جدی گرفتن خارجیها و مِتر و معیار قرار دادن تمام حرکات و اعمال آنان، جز «بیخردی» چیزی نیست! پس لطفاً با این نگاه متن پایین را بخوانید که این نوشته قرار نیست سمت هیچ بیگانهای غش کند و صرفاً حرف از منافعِ خودیست.
این واژگان را تقریباً هر روز میشنویم و حتی برخیهایمان به آنها باور هم داریم: اسلامستیزی، مسلمانهراسی، ایرانستیزی، شرقهراسی و… ولی واقعاً چقدر از این واژگان حاصلِ دشمنیها و کلکلهای سیاسیون و لابیهایشان است؟ من میگویم حداکثر ۴۰ درصد، اصلاً گردش کنیم بشود ۵۰ درصد؛ مابقیاش اما ویترینی است که خودمان عرضه میکنیم. یعنی خود ما کشورهای عمدتاً مسلماننشین. [خیلی تلخ است و خودم هم از گفتنش دردم میگیرد و بغض میکنم اما] تصویری که خود ما به بیرون ارائه میکنیم، ابداً چهرهٔ زیبایی نیست و نمیشود توقع داشت آنهایی که دنبال ماهیگیری از هر آب گلآلودی هستند، از اعمال و رفتار ما سوءاستفادهها نکنند و بهرههای خود را نبرند. چند تایی را برایتان لیست میکنم:
- اولین تصویر بد همین که در بین خود مسلمانها (و حتی آنهایی که داخل یک کشور هستند) بعد از ۱۵ قرن هنوز دعوا سر اثبات مسلمانی است؛ هنوز چون هر کس معتقد است مسلمانتر است یا حتی، مسلمان واقعی فقط اوست، همدیگر را میکشند و به هم آسیب میزنند و برچسبهای رنگارنگ میچسبانند. مانند کافر، مشرک، منحرف، خارجی، اسلام آمریکایی و… . حتی مثال درون خانوادگی و کوچکتر هم دارد؛ در کشور خودمان ۴۴ سال بعد از تأسیس حکومتِ انقلابیون، هنوز دعوا بر سر اصالتِ انقلابیِ سیاسیون و هوادارانشان است، آن هم نه در بین همنسلانِ من، بلکه مابینِ نسل اول انقلاب، کسانی که اغلب بالای ۸۰ سالشان است و هر چند وقتی خبر فوت یکیشان میآید! هنوز دعوا سر این است که فلان رییسجمهور ضد ولیفقیه بود یا نه، فلان مجلس انقلابی بود یا نه، اصلاحطلبان خوبند یا اصولگراها و هزاران دعوای دیگر که در نظر یک خارجی، حکومتی که هنوز دنبال تصفیه کردن و زدنِ برچسبِ انقلابی/ضدانقلاب و ادامه دادنِ دعواهای ۴ دهه پیش است، چندان تصویر خوبی از خود نشان نمیدهد.
- گروههای تروریستیای که به صورت روزمره نامشان در خبرها میپیچد عمدتاً ادعای مسلمانی دارند، مانند داعش، طالبان، القاعده، بوکوحرام، مجاهدین خلق و… که هر یک هم میخواهند حکومت و خلافت اسلامِ واقعی را پیاده کنند! هر کدام هم تا میتوانند میزان توحش را تا جایی که امکانات دارند بالا میبرند و تصویرش را هم با افتخار منتشر میکنند تا امپراتوری وحشتشان را هر چه باشکوهتر خلق کنند! یکی در قفس آدمها را زندهزنده میسوزاند، یکی زنها را مانند برده میفروشد، یکی اعضای مذکر یک خانواده را جلوی چشم عزیزانشان تیرباران میکند و بعد هم به خانمهایشان تعرض میکند، یکی کودکان را مسلح به بمب میکند و در جاهای شلوغ رها میکند تا بدون اینکه کسی شک کند، منفجر شود و جماعتی را به زعم خودشان به جهنم بفرستد، آن دیگری بمب کنار جادهای میگذارد، یکی دیگر سر میبرد، آن یکی دختران مدرسهای را میرباید و میکشد، یکی دیگر چون مردی را در خیابان میدید که ریش دارد او را میکشت چون بنا را بر این گذاشته بود که هر که ریش دارد از رژیم است و… هزاران مثال دیگر.
- واقعیتی است که جهان بعد از تأسیس سازمان ملل، هرگز دست از جنگ بر نداشت و همچنان در جهانی خونین و ترسناک زندگی میکنیم، اما حداقل این نیم قرن اخیر عمدهٔ جنگهایی که رخ داده یا یکی از طرفین مسلمان بوده، یا هر دو، یا به شکلی غیرمستقیم پای کشور(ها) و گروه(های) مسلمان هم در آنها وسط بوده و موارد خیلی استثنایی بوده که نامی از مسلمانان شنیده نشده. اصلاً هم برای مخاطب اهمیتی ندارد که بداند کدام حق/باطل است و حرف حساب هر کدام چیست، همین که نام کشوری مسلمان را میشنود برایش کافیست که هر برداشتی میخواهد بکند و نهایتاً هم اسیر چنگال سیاسیون و رسانههایشان شود که هر عنوانی دلشان میخواهد میدهند و ماجرا را بودارتر میکنند!
- حتی کشورهای مسلمانی که درگیر جنگ نیستند (یا حداقل «مستقیماً» درگیر نیستند) هم هر چند وقتی، نامشان با ترور و قتل و گروگانگیری و مشکلات زیست محیطیِ انسانساز و موارد دیگر گره میخورد. حملات به بنادر امارات، حمله به نفتکشها در خلیج فارس، ترورهایی که داخل خاک ایران رخ میدهد، انفجارهای روزمرهای که در پاکستان رخ میدهد، نبردهای نیابتی در عِراق، ریزگردهای پایانناپذیر در کشورهای خاورمیانهای و… که هر کدام به تنهایی محض بدنام کردن یک کشور کافی هستند اما به طور مداوم رخ میدهند و دست بر قضا اکثرشان هم کشورهایی با اکثریت مسلمان هستند!
در جهانی که تمام تلاشها در تنظیم قوانینی عادلانهتر است، مدام از کشورهای مسلمان به گوش میرسد که فلان قانون، تصمیم، دستور و امثالهم در راستای محدودتر کردنِ زنان در دست اقدام قرار گرفته. - در شرایطی که خیلیها در راستای کاهش آمار اعدام و حتی برچیدنش در تلاش هستند، خبر میآید که بیشترین نرخ اعدام متعلق به چین و عربستان و ایران است؛ که دو تا از این ۳ کشور، مسلمان هستند! یکی سنی و دیگری هم شیعه، هر کدام هم مدعی حکومت بر مسلمین و اثبات حقانیت خودشان هستند. برای کسی که این را میشنود ذرهای مهم نیست که این اعدامیها برای مواد مخدر/جرایم سیاسی/امنیتی/عقیدتی و… بودند، یا اصلاً موضوع شخصی بوده و صرفاً خانوادهٔ مقتول حاضر به بخشش نشدهاند، فقط شنیدن نام کشور اسلامی برایشان کافی است. بماند که اعدامها صرفاً محدود به طناب و تیربار نیست.
- حتی کشورهای مسلمانی که بیحاشیه هستند، مثل عمان و اندونزی هم علیرغم محترم بودن و نقشهای سازندهٔ منطقهایشان، به واسطهٔ کمتعداد بودنشان و نیز ظهور و بروز کمرنگ در خبرها (که دیر به دیر ظاهر میشوند و معمولاً ارزش خبریشان هم پایینتر از دیگران است) عملاً توانی در جهت بهبود تصویرِ ارائه شده ندارند.
- حال شما تصور کنید در چنین وانفسایی کسی مانند مجلهٔ شارلی ابدو بخواهد شیطنت کند و مسلمانان و پیامبرشان را به خونخواری و چیزهای دیگر مزین کند؛ گروهی به ساختمانش حمله میکنند و مرتکب قتل میشوند تا ثابت کنند مسلمانان اهل خشونت نیستند و همزمان هم حجم خشونت و فقری که در کشورهای خودشان در جریان است را نمیبینند! این حجم از تناقضِ گفتاری و عملی برای مخاطب قابل درک نیست که چطور میشود مدعیِ مهربانی باشی ولی برای اثباتش آدم بکشی. حتی به حق و باطلش هم کار ندارد، صرفاً این پارادوکس را میبیند و بیشتر از قبل به ترسش اضافه میگردد.
صدها مثال میتوانم بیاورم اما فعلاً همینها را با دقت و چند باره، مطالعه کنید. این چیزی است که هر کدام از کشورها و گروههای مسلمان به طور مداوم در حال عرضه به جهان هستند. حتی اگر دولتهای پلشت خارجی هم قصد موش دواندن و بهرهبرداریهای خودشان را نداشته باشند و رسانهها هم به فرض محال (فرض محال که محال نیست!) هم مغرضانه خبرها را منتشر نکنند هم، کماکان این خودِ ماییم که در حال ارائهٔ تصویری این چنین ناخوشایند، خشونتبار و خونآلود به جهان هستیم. از آنجایی هم که هر کدام اصرار داریم «اسلام واقعی» ما هستیم و بقیه تقلبی هستند، فرد عادیای که شنونده و بینندهٔ این اتفاقات است، تمامش را به پای خود دین و پیروانش مینویسد، تا جایی که شما اگر در اروپا صرفاً از روی عادت و در توصیف زیبایی و عظمت یک بنای تاریخی، بگویی «الله اکبر از این همه هنر» هنوز «اکبر» را به «ر» نرساندی که میبینی جماعتی از اطرافت متواری میشوند و پلیس هم شما را به ظن تروریست بودن دستگیر میکند! چرا؟ چون همیشه دیدهاند در هنگام جنگ و ترور، واژهای که بیش از همه شنیده میشود «الله اکبر» است و حتی نمیداند معنایش چیست و فقط از آن میترسد و آن را اسم رمز هر نوع خونریزی میداند! در حالی که اگر فقط معنایش را بداند تقریباً تمام مشکلاتش حل میشود، اما در شرایطی که «امپراتوریِ وحشت» راه افتاده، افراد فقط حفظ جان، برایشان اولویت پیدا میکند و دیگر پیگیر معنا و مفهومِ «الله اکبر» و مطالعه در رابطه با اسلام نمیشوند!
از همهٔ اینها که بگذریم در داخل خود کشورهای مسلمان از بس با نام اسلام، کارهایی شده که خوشایند نبوده و سوءاستفادههای بسیار رخ داده و مدام عامهٔ مردم را مقابلِ «حکومتِ اسلامی» قرار دادهاند که حتی معنای «مسلمانی» در بین خود مسلمین هم مخدوش شده. مثلاً همین ممانعت از برگزاری کنسرت (آن هم کنسرتِ موزیسینهای مجوزدار از وزارت ارشادِ «اسلامی»!) در شهر مشهد و نیمچه حکومتی که امامجمعهٔ خراسان رضوی ترتیب داده و تقریباً حسابش با تمام ایران جدا شده، چرا؟ چون آنجا آرامگاهِ امام هشتم شیعیان است پس حق دارد هر کاری بکند و هر تصمیمی بگیرد اما دربارهٔ اینکه بیخ گوش حرم و با فاصلهٔ چند دقیقه، یکی از پرتراکمترین اماکن برای فحشاست و حتی مقصد توریستی جذاب و ارزان برای مسافرین عرب شده، نظری ندارد و به تریج قبایش بر نمیخورد؛ یا برخورد تحقیرآمیز کمیتهها با مردم در سالهای دهه ۶۰ که همگی هم به اسم اسلام رخ میدادند؛ یا قتلهای ناموسیِ فجیعی که هر چند ماهی فقط یکیشان (آن هم شانسی) رسانهای میشود که همگی با دلایل مذهبی رخ دادهاند که البته در اغلب موارد هم رسانهٔ منتشرکننده مجازات میشود! در کشورهای دیگر هم همین است ولی همین چند مثال از کشور خودمان کافی است.
تأکید میکنم ابداً قصدم تطهیر و توجیهِ نگاهِ گزندهٔ خارجیها به اسلام و ایران نیست؛ خودم ایرانی و مسلمانم، پس طبیعتاً خودزنی ندارم، چون به هویتم افتخار میکنم و اتفاقاً چون به هویتم اهمیت میدهم دردم میگیرد. منکر هم نمیشوم که بخش قابل توجهی (۴۰-۵۰ درصد) از این مشکلات یک سرش به آنها میرسد اما واقعیتی است که خودمان در این نگاه سیاه مقصریم، بد هم مقصریم! در مثالهایی هم گفتم دنبال هیچ حق/باطلی هم نبودم (که برای هر کدام چندین کتاب و مقاله برای اثبانیت حقانیت یا بطلانشان نوشته شود هم کم است) ولی فقط خواستم بگویم کمی هم از طرف خودمان به این تصاویر نگاه کنیم. تصاویری که خودمان سازندهاش هستیم و حتی هیچ سیاستمدار و رسانهٔ خارجی هم کرم نریزد، باز چیزی از سیاهیاش نمیکاهد و در هر حال منجر به ترس و وحشتی عمیق از هر آن کسی میشود که به نحوی به این منطقه ارتباط دارد.
باید باور کنیم تا خودمان نخواهیم طور دیگری زیست کنیم و شکل دیگری خودمان را عرضه کنیم، این در بر همین پاشنهٔ معیوب خواهد چرخید و روز به روز این «امپراتوری وحشت» دامنهٔ وسیعتری هم پیدا میکند. خودمان اگر «بخواهیم» و سرچشمه را خودمان پاک کنیم، مطمئن باشید هیچ بیگانهای، نه خودش و نه رسانهاش، نمیتواند کوچکترین لکهای بر این پیراهن سفید بریزد. همان طور که الان همهٔ جهان هم جمع شوند نمیتوانند حتی یک نقطه بر نام سوییس بنشاند، که دلیلش هم جز خواست خودِ اهالی آن کشور و سرانشان نبوده و نیست؛ قانونش هم همین است چرا که از قدیم گفتهاند «حرمت امامزاده را متولیاش نگه میدارد»! خودمان متولی خوبی باشیم، دیگری غلط میکند حرفی جز تحسین بزند!
(تا ریشهها حل نشوند، هیچ مشکلی حل نمیشود، چه رسد به مشکل بزرگی مانند ویترینِ مسلمانی در سطح جهانی)