بی‌هویتی

دلبندِ عزیزم، سلام.

امیدوارم زمانی که این نوشته رو می‌خونی، حالت خوب باشه.

می‌دونی بابا جان، تاریخ صرفاً «مهندسی اموات» و دونستن چند تا جنگ و اسمِ بی‌اهمیت که هیچ تأثیری روی امروزِ ما ندارن، نیست! هویتته، شناسنامه‌اته، پیشینه‌اته، سندیه که ثابت می‌کنه تو از زیر بوته عمل نیومدی و والدینی داری و اونا هم والدینی و… همین طوری تا روز نخست آفرینش. همون طوری که وقتی سجل احوال نداری، اون قدری آدم حساب نمیارنت که حتی بتونی دو کلاس سواد یاد بگیری و توی بانک حساب باز کنی و تلفن داشته باشی، همون طوری هم وقتی هویت نداری، نه‌تنها هیچ‌کسی توی جهان برات ترهٔ لهیده هم خورد نمی‌کنه بلکه حتی خودتم نمی‌دونی از کجا اومدی و به کجا می‌خوای بری و اصلاً مسیر کدوم طرفیه، هدف کجاست و وسیله چیه؟

همین بابایی که داری اینا رو از قولش می‌خونی خیلی حرص خورد بابت کشوری که یکی از کهن‌ترین‌های جهانه ولی عمر و قدرتِ قاچاق عتیقه‌اش خیلی بیشتر از باستان‌شناسی و تاریخ‌نویسیه چرا که از بیشتر از ۲۰۰ سال پیش، چه کشتی‌هایی که در چه دوره‌هایی و چقدر رسمی، قاچاقچی آثار باستانی ایران بودن و حالا برای نمایش‌های «موقت» موزه‌ای باید منتشون رو کشید تا «چند روزی» مال خودمون رو به خودمون پس بدن.

خیلی غم خورد وقتی دید تحریف‌های سانتی‌مانتالیسم، فانتزی، عقیدتی، ایدئولوژیک، مذهبی و ضدمذهبی، خیلی بیشتر از کتاب‌ها و جزوه‌های مستند و موثق خریدار داره.

خیلی رنج برد وقتی دید پای قاچاقچیانِ عتیقه تا بالاترین سطوح وزارت (قبلاً سازمان) میراث فرهنگی و تصمیم‌گیران کلان هم باز شده.

موهاش رو به سفیدی گذاشت وقتی دید بالاترین مقام میراث هم نمی‌دونه یکی از مهم‌ترین مجسمه‌های باستانی ایران برای چه دوره‌ایه و بیشتر از اینکه دغدغهٔ میراث داشته باشه، دغدغهٔ کشاورزی داره، و رسیدگی و حفظ بافت تاریخی شیراز رو بی‌فایده می‌دونه، چون عده‌ای معتقدن شیراز یا باید حرم باشد یا یادآور جشن‌های شاهنشاهی (گویا اصولاً حد وسط و منطق و شعوری برای حافظهٔ تاریخ قائل نیستن!) اما هم‌زمان که سنگ‌نگارهٔ ساسانی قاچاق شد و هیچ‌کس هم نفهمید دقیقاً کِی و کی و با چی، چه بلایی سر پرترهٔ مظفرالدین شاه قاجار آورده و آجر نوشته‌های چغازنبیل چی شدن به تریج قبای هیچ بنی بشری، بر نخورد که نخورد!

خیلی گریه کرد وقتی دید بعد از همهٔ این غصه خوردن‌های صرفاً و واضحاً «ملی» انگ باستان‌پرستی، پهلوی‌گرایی، میل به ریش‌ پروفسوری‌های خندانِ عبا شکلاتی و کراواتی‌های چشم آبی بهش زدن و به کل تمام حرفاش رو نادیده گرفتن و وقتی گفت یکی از آسیب‌های زبان فارسی، اختلاف کیلومتریِ ادبیات رسمی و محاوره‌ای و معادل‌سازی‌های نه‌چندان جالب فرهنگستانه (به جز چند استثنا)، بهش گفتن وطن‌فروش و زمانی که گفت همه ایرانیا از «ایران» به یک اندازه حق و سهم دارن، بهش گفتن اغتشاشگرِ تجزیه‌طلبِ دشمن‌شاد کنِ منافق! در حالی که دلبستهٔ هیچ دوره‌ای و شخصی (به خصوص از بین بیگانگان) نبودم و از تمام گروه‌های سیاسی هم تا مغز استخون متنقرم، چون جز «دروغ» و شیره‌ای کردنِ سر و صورت مردم، هیچ فضیلت دیگه‌ای در چنته ندارن!

من فقط می‌خواستم تو و هم‌نسل‌های تو (عزیزِان پارهٔ تنم) شناسنامه داشته باشید و بت‌من و سوپرمن و اسپایدرمن و واندر وومن و مابقی شخصیت‌های هالیوودی و کره‌ای و دیگران، قهرمانانتون نشن؛ چون شما خودتون رستم و اسفندیار و آتوسا و پانته‌آ و سورنا و آریوبرزن و صدآفرین و ایراندوست و فاتحین خرمشهر و… دارین، همین!

هیچ حرفی جز این ندارم که بابا جان، من زورم نرسید شناسنامه‌ات رو حفظ کنم، اما امیدوارم تو شناسنامه داشته باشی و تو بدونی و به بچه‌هات هم بگی که از کجا اومدی و به کجا هم می‌خوای بری. غمِ این نوشته به خودم مربوط نیست، من چیزی که باید بدونم رو می‌دونم و تا حد امکان هم سعی‌ام تبادل اطلاعات با آدمای اطرافم و یاد گرفتن و دادن بوده و هست؛ من تنها غصه‌ام شماهایی هستید که شاید فردا روز همون طوری که از عجایب هفتگانه فقط یکیشون مونده، از آثار ایرانی هم فقط یه دونه مونده باشه که همونم خدا کنه داخل مرزهای ایران باشه و نه بیرونش که مجبور شید شونصد هزینه کنید و کلی راه برید و آخرشم برای فقط چند دقیقه تماشا کردن چیزی که برای خودتونه، پیش زبون‌نفهم‌های فرانسوی، انگلیسی، آمریکایی، مصری، ژاپنی و… گردن کج کنید!

(از اعماق قلبم آرزو می‌کنم روزی برسه که بیام بنویسم خدا رو شکر این پست، غلط از آب دراومد و همه چی گل و بلبل شد)

error: