بایگانی دسته: آدما

جانِ مریم

امروز زادروز بزرگی‌ست (فا/En) که ثابت کرد می‌توان ایرانی، مسلمان، متأهل، دارای فرزند و البته زن بود اما چنان جوینده و بالنده باشی که تا پیش از ۴۰ سالگی به بالاترین مدارج و مدارک تخصصی برسی و دنیای «علم» را به حضور و بروزت مفتخر کنی طوری که کسی دیگر برایش مهم نباشد تو در…

بیشتر بخوانید

صدا

سر و شکلی امروزی داشتند، نه خیلی چشم‌گیر و متفاوت، و نه خیلی ساده و عادی؛ یک امروزیِ به تمام معنا. به نظر دوست می‌آمدند، آن هم از نوع قدیمی‌اش؛ از آن‌ها که بعد از این مدت حتی با نگاه به چشمان یکدیگر هم می‌توانند حرف دل رفیقشان را بفهمند. دو ساک دستی پلاستیکی دستشان…

بیشتر بخوانید

صحرا

از همکارم شنیده بودم چون مشتری خاص و نسبتاً حساسی است، انجام کارش دقت و وسواس بیش‌تری لازم دارد؛ پس نه چک زد و نه چانه، کار را سپرد به بنده! بنده هم در حین کار حساسیتی بیش از حد معمول برای‌اش در نظر گرفتم («حد معمول» من روی ۱۰۰ درصد است! خودتان «بیش از…

بیشتر بخوانید

نهنگِ زباله‌بَر

ساعت از ۰۰:۰۰ گذشته بود و شهر چنان در سکوت و سکون غرق شده بود که می‌شد باور کرد هیچ مخلوقی از مخلوقات خدا بیدار نیست و اگر هم هست، ترجیح می‌دهد خلوت شب را به‌ هم نزند، مانند خودم که بی‌صدا پشت پنجره ایستاده بودم و به دلبریِ زوجِ «مِه غلیظ و چراغ‌های یکی…

بیشتر بخوانید

مژگان

خانه ساکت و آرام است و مطابق معمولِ تمامِ ظهرگاهان، همه خوابند و من تنها بیدارِ جمع. در خلوت خود نشسته‌ام و هم‌زمان با نوشتنِ چیزها، صدای مژگان جانِ شجریان در گوشم می‌پیچد که به یاد پدر، «همراه شو عزیز» می‌خواند و احساس و هنر را توامان بر تک تک ذرات تنم می‌نشاند… اجرای «رزم…

بیشتر بخوانید

ایوان خسرو

نسخهٔ شنیدنی این پست با صدای خانم معصومه خسروی: به جسمِ رو به احتضارش، به تَرَک‌ها و شکاف‌های پیاپیِ روی بدنش، به غمی که در بند بندِ وجودش نهفته و حتی به بُغضی که زمینِ زیر پایش دارد، خوب نگاه کنید… هیچ کسی اندازهٔ این تنِ رنجور، رکورددار نیست؛ رکورددارِ دیدن و آن هم دیدنِ…

بیشتر بخوانید

ته استکانی

اقلاً در ظاهر چندان معتقد به حساسیت‌های دخترانه در مورد «چطور به نظر می‌رسم» نیست و برای‌اش اهمیتی ندارد اگر از بیرون «شُل و وِل» و قدری شلخته، دیده می‌شود. با قد متوسط به پائینی که دارد، عموماً قدری هم قوز دارد و کوتاه‌تر از آن‌چه هست، به چشم می‌آید. قدم‌های‌اش چندان با صلابت نیستند…

بیشتر بخوانید

دخترک افغانستانی

مثل دخترکان مینیاتورهای ایرانی بود؛ ریزنقش و مقداری سبزه‌پوست، با چشمان و ابروان کشیدهٔ متعادلِ آسیاییِ اصیل. به آبشارِ گیسوانِ بُلند و بِلوند و لَختی که دو سومش بیرون از شالِ مشکی روی کمرش جاری شده بودند که نگاه می‌کردی، تطابقش با مدِ روز فریاد می‌زد دوست دارد متفاوت از گذشتگانش باشد؛ ضمنِ این‌که با…

بیشتر بخوانید

error: