بایگانی دسته: هیچی

دُم
با استاد عزیزی صحبت سر این بود که چرا ما هر چی میگیم تعبیر به سیاهنمایی و حرف سیاسی میشه؟ حکایتی رو برام تعریف کردن که حیفم اومد با شما در میون نذارم. فرمانفرما، نخستوزیر احمدشاه قاجار به سیدحسن مدرس پیغام داده بود که: لطفاً حضرت آیتالله آنقدر به ما پیله نکنند و پا روی…

طالبان
توجه: مخاطب این پست، مردمان شریف سرزمینم نیستند! مخاطبم آن رذلهایی هستند که چشم بر کشتار ۲۵ سال پیشِ خبرنگاران و دیپلماتهای ایرانی در مزارشریف توسط طالبان بستند و گفتند «ایشالا که گربه بوده»! همانهایی که برای جرج فلوید و جمال خاشقچی خود را تکهتکه کردند اما در برابر شیعهکشی و هزارهکشی طالبان، خود را…

مونالیزا
این روزها بیشتر از همیشه نگاه میکنم؛ در سکوت هم نگاه میکنم. بسیار هم افراطی، فکر میکنم. ترکیبِ این سکوت و تعمق، غم خاصی را برایم به ارمغان آورده که وقتی خیلی مغز استخوانی و ریشهای میشود، آن تهِ تهِ تهاش، شادی عجیبی برایم به همراه میآورد. شادیای که فقط خودم میفهممش و از دور،…

بهارتون سبز
هرچند این سالی که میگن گذشته، واقعاً نگذشته، خیلی بوی عید نمیاد و واقعاً ته دلهامون شاد نیستیم و حس خاصی به بهار نداریم ولی حقیقت اینه که پیغمبر خدا از دنیا رفت و زمین و زمان از چرخش نیفتاد. زندگی همیشه و در همه حالی جریان داره؛ چند ساعت دیگه بهاره، یه خرده دیگه…

آکواریوم
اینجا ورزشگاه امجدیه است؛ یکی از سالهای دهه ۴۰. زوم کنید با دقت ببینید: زن و مرد، باحجاب و بیحجاب، نوجوان و مسن، اسپرت و رسمی و… کنار هم نشستهاند. بدون هیچ مشکلی، مزاحمتی و آزاری؛ همه هم به یک چیز خیرهاند و همه بابت یک چیز شادند. سخن را به درازا نمیکشم، میخواهم بگویم:…

سیم آخر
خیلی ساده نرسیدیم سر صحنه واسه اجرا انگاری که محض خنده گرگه زد به گلهٔ ما میگذره این روزا از ما، ما هم از گلایههامون عادی میشن این حوادث اگه سختن اگه آسون توی پائیز مجاور وسطای ماه آذر شد قرارمون که با هم بزنیم به سیم آخر! (عکس: کامران غلامی، با اندکی ویرایش)

چوبهای خرابکار
بابایی اصرار داره وسط انبار چوب خشک، بساط جوج و منقل به پا کنه؛ هر کسی هم بهش میگه «بابا جان نکن، همه چی میسوزه» نادیده میگیردش و خیلی بخواد لطف کنه مسخره و تحقیرش میکنه، دیگه خیلی کلافهاش کنه بهش توهین میکنه و دو تا هم میزنه توی سرش! حالا که انبار همون بابا…

خونفای
این روزا این طوریه که VPN خاموش باشه کارم لنگ میشه، برای کار بانکی و یه سری کارای شبکهای چون VPN اختلال ایجاد میکنه مجبور میشم قطعش کنم، دوباره کارم لنگ میشه باید روشنش کنم، دوباره اختلال پیش میاد باید قطعش کنم؛ در واقع رسماً از زیر مودمم خون جاریست! دیروز دیگه این قدر خونریزی…

پایان شب سیه، سفید است
ضحاک: نام وی در اوستا به صورت آژیداهاکا، آمده است و معنای آن مار اهریمنی است. در شاهنامه پسر مرداس و فرمانروای دشت نیزهوران است. او پس از کشتن پدرش بر تخت مینشیند. ایرانیان که از ستمهای جمشید به ستوه آمده بودند، به نزد ضحاک رفته و او را به شاهی بر میگزینند. ابلیس دستیار…

ویترین
تقریباً تمام کشورها (به جز یکی-دو تا!) منافع ملیشان در همه حال برایشان اولویت است و هر کاری که میکنند برای همان است و بس. باورش سخت است اما اندازهٔ سر سوزنی هم اهمیت نمیدهند به اینکه آیا کسی یا گروهی از اقداماتشان ناراحت و متضرر میشود یا خیر! پس این را نباید فراموش کنیم…

حماقت
قربانِ خلقتِ خدا بشوم اما کاش یک روزی علم آن قدر پیشرفت کند که بشود توضیح داد چرا هر چیزی در جهانِ هستی و در میان مخلوقات پروردگارِ عالم، یک انتها و پایان و عمقی دارد به جز حماقتِ بشر! که دریایی بیکرانه، چاهی نامحدود و جادهای بیمقصد است.

زمین سوخته
خانم موجه و مشخصاً تحصیلکردهای کنار پیادهرو بساط پهن کرده و کتاب میفروشد، چند قدم آنسوتر خانم دیگری سیتیاسکن ریهٔ شوهرش دستش است و به نقطهای نامعلوم خیره گشته، پشت حفاظ آهنی بیمارستان صدای نعرههای مردی میآید که تک دخترش را کرونا از او گرفته و حالا کمرش زیر بار این خبر شکسته و نمیداند…

آرزو
استادی داشتیم همیشه میگفت «باید عادت کنیم به عادت نکردن» که هیچ وقت هم نگفت این جمله حاصل تراوشات ذهن خودش است یا نقل قول از دیگری میکند اما هر چه که بود، حرفش، حرفِ حساب بود؛ علیرغمِ اینکه در عمل چندان قابل اجرا شدن نیست چون آدمیزاد به سرعت عادت میکند، عادتهایش به روزمرگی…

صحرا
از همکارم شنیده بودم چون مشتری خاص و نسبتاً حساسی است، انجام کارش دقت و وسواس بیشتری لازم دارد؛ پس نه چک زد و نه چانه، کار را سپرد به بنده! بنده هم در حین کار حساسیتی بیش از حد معمول برایاش در نظر گرفتم («حد معمول» من روی ۱۰۰ درصد است! خودتان «بیش از…