بایگانی برچسب: کتاب

یار مهربان
چند سال پیش، یه روز تابستون حوالی ظهر و دم رفتنم بود که خانمی به نظر دانشجو (و کمسن) وارد مغازه شد با یه کولهپشتیِ نسبتاً بزرگِ تا خِرخِره پُر؛ ویزیتور کتاب بود. معلوم بود خسته است، و مشخص بود امید چندانی هم نداره از من آبی گرم بشه و تمام صورتشم آفتابسوخته شده بود….