گاه‌شمار

در مسیر 30 سالگی...

خط زندگی

1372
ایران زیبا، دیار عارف قزوینی

نخستین قدم در جهان

نامم را مهدیار گذاشتند...

۱۳۷۶
اتفاقی که نباید...

آغاز لکنت زبان

یک ترس و عمری همراهی با مهمان ناخوانده

۱۳۷۸
الف، ب، پ...

کلاس اول

فکر می‌کردم دارم باسواد میشم!

آشنایی با دنیای زیر آب و شنا

خواندن اولین و تأثیرگذارترین کتاب زندگیم: شاهنامه فردوسی (مناسب کودکان)

۱۳۸۲
...و عشق آغاز شد

قلم یارم شد

کلاس پنجم بودم که معلم نازنینم عشقم به نوشتن رو کشف کرد

۱۳۸۳
فرض محال، محال نیست

بوی آواز

در دوران اوج لکنتم، رویای آواز در سرم افتاد

بازی‌بازی کار کردن رو شروع کردم

۱۳۸۶
دبلیو دبلیو دبلیو

وبلاگ‌نویسی

دکمهٔ «ثبت» رو زدم و اولین وبلاگم راه افتاد

۱۳۸۷
دوم دبیرستانِ زمان ما

ادبیات و علوم انسانی

انتخاب رشته دبیرستان

۱۳۸۸
تجربه‌ای سخت

وبلاگ خبری

وبلاگ گروهی ۱۰ نفره در ۳ کشور در حوزهٔ میراث‌فرهنگی

۱۳۹۰
سال پر ماجرا

18 سالگی

داشنجو شدم: بهترین دوران عمرم

سال تعیین سرنوشت: این همون نقطه‌ای بود که زندگیم به پس و پیشش تقسیم شد

عکاسی: دیگه رسماً شاغل شدم

۱۳۹۲
محاوره‌نویسی

وبلاگ شخصی

دیگه رو آوردم به دل‌نوشته و روزانه‌نویسی

۱۳۹۳
به رنگ سبز...

یک مترسک!

هویت وبلاگیم «مترسک» شد و شیرین‌ترین حضور مجازیم شد

1394
روزای روشن خداحافظ

فارغ‌التحصیلی

زود گذشت اما خوش گذشت

1395
و اینک سربازی

خبردار!

می‌گفتن بری «مَرد» میشی!

1396
دیگه تمومه ماجرا

تغییرات بنیادین

بستن پروند‌ای که از ابتدا اشتباه بود

1397
21 ماه، تمام!

فارغ‌الخدمت!

دوران مفید بود ولی لازم نبود این قدر هم طولانی باشه

1398
سه هم شد، اما بازی نشد

کنسرتی که شنیده نشد

یک بار ناهماهنگی تقویمی، دفعۀ دوم عزای عمومی و آخرین بار هم اعلام رسمی ورود کرونا!

1399
بردیا عارف‌نیا

«سکوت» مرا بشنو

برشی از زندگیم به صورت داستانی استعاری

1400
مهیج‌ترین سال زندگیم

بغل کردن رویاهام

بالاخره پا تو مسیر آموزش آواز گذاشتم...

شروع به نوشتن اولین داستان بلندم در قالب کتاب: سوار بر اسب می‌آید

1401
خداحافظ مترسک عزیزم

پردیس‌یار

تو زندگی از یه جایی به بعد تصمیم می‌گیری شکل دیگه‌ای ببینی، بشنوی، بنویسی و... باشی!

این داستان ادامه دارد...

error: